شهیدی که خجالت زده شهدای گمنام بود

شهید احمد مکیان در دامن مادری خود ساخته و پدری مخلص پرورش یافت و از کودکی مصصم و مشتاق حفظ آیات کلام الله مجید و روایات بود.

شهید احمد مکیان در اول فروردین سال ۱۳۷۳ در خانواده ای مذهبی در شهر اهواز به دنیا آمد. پدر وی از روحانیون معروف اهواز است. وی یکی از حافظان قرآن کریم و طلبه مدرسه علمیه امام رضا(ع) در شهر قم بود. احمد ملکیان در ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ در حومه استان حلب از کشور سوریه به درجه رفیع شهادت رسید. مزار شهید احمد مکیان در قطعه ۳۱ بهشت معصومه قم است.

در بخشی از وصیت‌نامه شهید احمد مکیان نوشته است: «دوست دارم اگر جنازه‌ام به دست شما رسید پیکر بی‌جان مرا تحویل گرفته و غریبانه تشییع کنید و در بهشت معصومه، قطعه ۳۱ (در جوار شهدای مدافع حرم افغانستانی) به خاک بسپارید، روی سنگ قبرم چیزی ننویسید واگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید: پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی- حتماً چنین کاری بکنید، من از روی پرنور شهدای گمنام خجالت می‌کشم که قبر من مشخص و جنازه‌ام با احترام تشییع و دفن شود…هستی من یک جان بود که به پای قدم رهبر عزیزم و امت حزب‌الله فدا کردم، ولی افسوس که یک جان بود.»

در قسمتی از کتاب «پسری با تی شرت کلاهدار»  می خوانیم: احمد از سوریه حرف نمی زد، اصلا نمی گفت چکار می کند و چطور می رود، هرچه می دانستم از زبان حسن و حسین و عمه رحیمه شنیده بودم؛ آنها هم از سید مهدی شنیده بودند رابطه شان گرم بود. به قول خودشان احمد را طعمه کرده بودند که برود زن بگیرد، اگر دیدند از پس زندگی برآمد و سخت نبود آنها برای ازدواج قدم بردارند. احمد را دست می انداختند که تو قهرمانی و شجاعت کردی متاهل شدی، احمد هم تشویق شان می کرد که متاهل شوند تا به قول خودش از این آوارگی نجات پیدا کند. کنار احمد دلم آرام بود، جوری رفتار می کرد که انگار علتی برای نگرانی وجود ندارد. من هم به آینده دور فکر نمی کردم، قرار بود ازدواج مان یک سال بعد باشد، عجله ای هم برای خرید عقد نداشتم.

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *