ناکارآمدی مدیریتی؛ چالشی پویا در مسیر تحقق استکبارستیزی

دکتر داوود تنها، عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور، در یادداشتی تحلیلی با عنوان «ناکارآمدی مدیریتی؛ چالشی پویا در مسیر تحقق استکبارستیزی» نوشت: در جهان معاصر، دیگر اشکال سنتی استکبار با لشکرکشی و اشغال سرزمینی دیده نمی‌شود. استکبار جهانی امروز با ابزار استعمار نوین و از طریق نفوذ در ساختارهای حاکمیتی، چهره‌ای پیچیده و پنهان به خود گرفته است. در این راهبرد جدید، استعمارگر با تحمیل الگوهای مدیریتی ناسازگار و ایجاد وابستگی‌های ساختاری، اهداف خود را پیش می‌برد. در چنین شرایطی، ناکارآمدی مدیریتی نه یک ضعف ساختاری، که خود! شیوه‌ای برای نفوذ استعمار نوین و تقویت جریان استکبار جهانی است. هوشیاری و مقابله با این پدیده، شرط ضروری تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی در استکبارستیزی است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «نار خبر»؛ دکتر داوود تنها، عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور، در یادداشتی تحلیلی با عنوان «ناکارآمدی مدیریتی؛ چالشی پویا در مسیر تحقق استکبارستیزی» نوشت: در عصر حاضر، فرایند استعمار و استثمار ملت‌ها دیگر با شیوه‌های آشکار نظامی ظهور نمی‌یابد. بلکه در قالب راهبردهای نرم و پیچیده، از مسیرهای پنهان و ساختاری به پیش می‌رود. این شکل جدید استعمار که با ابزارهایی مانند وابستگی های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی همراه با تحمیل الگوهای مدیریتی ناکارآمد و تضعیف اراده ملی عمل، چهره‌ای متفاوت از استعمار کلاسیک ارائه می‌دهد. در این فضای نوین، ناکارآمدی مدیریتی نه تنها یک ضعف داخلی، بلکه بستر و ابزاری مؤثر در خدمت پروژه‌های استکباری به شمار می‌رود.

بر این اساس، استکبارستیزی در گفتمان انقلاب اسلامی ـ که بر آموزه‌های قرآنی استوار است ـ صرفاً یک شعار سیاسی یا واکنش احساسی نیست، بلکه راهبردی اساسی و ضرورتی تاریخی و تمدنی است. که در عرصه روابط بین‌الملل در قالب روحیه برتری‌طلبی و طغیان در برابر حق متجلی می‌شود. قدرت‌های سلطه‌گر از مصادیق بارز این پدیده هستند که با تکیه بر برتری اقتصادی، نظامی و رسانه‌ای، خود را فراتر از قانون و اخلاق دانسته و حق حکمرانی بر جهان را برای خود قائل می‌شوند.

در این مسیر، استکبار در عرصه عمل نخست در قالب استعمار کلاسیک پدیدار و امپراتوری‌های استعماری نظیر بریتانیا، فرانسه و روسیه، با تکیه بر انگاره‌های برتری‌طلبانه خود، به سرزمین‌های دیگر یورش، و منابع سرزمینی آن‌ها را به تاراج و ساکنانشان را به بردگی و بندگی کشاندند. هدف اثلی از این سلطه گری، بهره‌کشی اقتصادی و تحمیل فرهنگ و ارزش‌های بیگانه بر جوامع تحت سلطه بود.

با افول استعمار کلاسیک، استکبار جهانی چهره‌ای نو به خود گرفت و در پوشش استعمار نوین به حیات خود ادامه داد. در این مرحله، قدرت‌های سلطه‌گر به جای اشغال نظامی مستقیم، از ابزارهایی چون ایجاد بدهی‌های ساختاری، اعمال تحریم‌های یک‌جانبه، کنترل نهادهای مالی بین‌المللی و تحمیل قراردادهای ناعادلانه، استفاده نمودند تا منابع و نیروی کار کشورها را به شکلی پنهان و مستمر مورد استثمار قرار دهند. در این دوره، فرایند استثمار، صورتی پیچیده‌تر و به ظاهر قانونی‌تر یافت و سلطه‌گری در قالبی نرم‌تر و نظام‌مندتر تداوم یافت.

با بیداری ملت‌ها و ناکامی الگوهای سنتی سلطه‌گری، استکبار جهانی به بهره‌گیری از راهبردهای زیرکانه‌تری روی آورد که در رأس آن‌ها، استفاده از ابزار پیچیده و پنهان «جریان نفوذ» قرار دارد. در این مرحله، نفوذ به مثابه فرآیندی هدفمند تعریف می‌شود که طی آن، یک قدرت خارجی می‌کوشد از طریق جای‌گیری مستقیم یا غیرمستقیم در ساختارهای حاکمیتی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی یک کشور، بر روند تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها تأثیر گذاشته و مسیر تحولات را در راستای منافع خود هدایت نماید.

اهداف این جریان، متنوع و چندلایه است. از انحراف آرمان‌های اصیل ملت‌ها از طریق تزریق و ترویج اندیشه‌های لیبرال_سکولار یا عرفی‌گرایی افراطی، تا تأثیرگذاری بر سیاست‌گذاری‌های کلان اقتصادی، فرهنگی و امنیتی به نفع قدرت‌های سلطه‌گر است. همچنین، دامن زدن به شکاف‌های قومی، مذهبی و سیاسی با هدف تضعیف انسجام ملی، و ترویج گفتمان سازش و همراهی با نظام سلطه جهانی، از دیگر ابعاد این راهبرد پنهان به شمار می‌رود.

در حقیقت، جریان نفوذ را می‌توان ادامه همان پروژه استعمار نوین دانست؛ با این تفاوت که ابزار آن نرم‌تر، عمیق‌تر و در عین حال مؤثرتر شده است. اگر استعمار کلاسیک و نوین در پی کنترل منابع اقتصادی بود، جریان نفوذ در جست‌وجوی تسخیر ذهن‌ها و اراده‌هاست؛ تا از این رهگذر، استثمار منابع انسانی و مادی کشورها را به شکلی پایدار و کم‌هزینه در راستای روحیه برتری طلبی خود تداوم بخشد.

در نتیجه، می‌توان دریافت که ناکارآمدی مدیریتی، به ویژه هنگامی که به صورت ساختاری و سیستماتیک در بدنه حاکمیت یک کشور رخنه کند، دیگر یک نقص اجرایی صرف نیست؛ بلکه به مهم‌ترین بستر عملیاتی برای جریان نفوذ استکبار جهانی تبدیل می‌شود. مدیران ناکارآمد، ناآگاه یا فاقد اراده لازم، چه از رهگذر ضعف در تشخیص منافع ملی و چه از مجرای اتخاذ تصمیم‌های نادرست خرد و کلان، آگاهانه یا نا آگاهانه، راه را برای تحقق اهداف قدرت‌های سلطه‌گر هموار می‌سازند. ایشان با تضعیف اقتدار داخلی،ایجاد اختلال در فرآیندهای توسعه و اتخاذ رویکردهای انفعالی در برابر توطئه‌های دشمن، عملاً به ابزاری در دست استعمارگران مبدل می‌گردند. بنابراین،مقابله هوشمندانه و قاطعانه با این آفت مدیریتی، تنها یک وظیفه اداری نیست، بلکه تکلیفی حتمی در جبهه استکبارستیزی و شرط ضروری برای حفظ استقلال، تحقق پیشرفت و تضمین حرکت در چارچوب تمدن نوین اسلامی است.هر مدیر ناکارآمد، در حکم حلقه‌ای ضعیف در زنجیره صیانت از کشور است که می‌تواند به کانونی برای نفوذ و شکستی استراتژیک در برابر استعمار و استثمار بعنوان دو ابزار کارآمد استکبار مبدل گردد.

انتهای خبر/

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *